، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره

دیانا کوچولو

ثبت خاطره

تمام این روز ها حرف زدن های تو واسه ما ثبت یه خاطره جدیده... 93/09/11 خیلی اتفاقی کار من رو تکرار کردی... به سمت بابا بزرگ رفتی و سلام دادی و دستت رو جهت دست دادن به پدر بزرگ دراز کردی -وقتی داشتیم دو تایی سوار ماشین میشدیم که از خونه بابا بزرگ حرکت کنیم وقتی مثل همیشه تو رو روی صندلی کنار خودم گذاشتم ابا اعتراض گفتی  سوسری منظورت روسری من بود که روی صندلی بود و تو روی اون ننشستی 93/09/14 عصر پنجشنبه بعد از یه هفته شلوغ و پر از استرس همراه بابا و عمو ارش رفتیم دیدن سگ توله های عمو ناصر جالب اینجاست که تا چشمت به اسب () عمو ناصر افتاد گفتی "است" اره بجای اسب میگی است  ...
12 آذر 1393
1